و هر روز او متولد میشود:
عاشق میشود ; مادر میشود; پیر میشود و میمیرد ...
و قرن هاست که او; عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان ، جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش ; گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد; سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد ، رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد ...
و این رنج است ، زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر ...
می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی ...
برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانون گذار میتوانی ازدواج کنی ...
او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ؟....